رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

سال نو مبارک

سلاااام سلاااام سال نوی همه دوستای گلم مبارک ایشالا جزء بهترین سالهای عمرتون باشه سال 92 همش خوشی و شادی باشه ایشالاااااااااااا گل پسرم سال نوی شما هم مبارک....موقع سال تحویل خیلی دعاها کردم خصوصا شفای همه مریضا چون واقعا سلامتی واقعااااااااااااا بالاتر از هر نعمتیه..ایشالا همه سلامت باشن همیشه تا الان کلی عید دیدنی رفتیم و کلی عیدی گرفتی و الان حسابی پولدار شدی راستی طبق محاسبات من تو روز عید یعنی یک فروردین  دقیقا 400 روزه بودی گلم ایشالا 400000000000000روزه بشی خدایا شکرت عکس و ... باشه بعدا نمیدونم چرا اینقدر تنبل شدم تو آپ کردن ...
2 فروردين 1392

یک سالگیت مبارک

پسرم یک سالگیت مبارک رادینم یک ساله شد ......یک سال شیرین گذشت...ایشالا صد ساله شیرین دیگه در پیش داریم وقتی دنیا اومدی حس فوق العاده ای داشتم یه جورایی به خودم افتخار میکردم از اینکه تو رو بالاخره حست کردم شاد بودم..و حالا بعد از یک سال از خدای خودم واقعا سپاسگزارم که منو لایق مادر شدن دونست ...خلاصه که خوشحالم تو رو داررررررررررم   تقریبا از دو ماه مونده به تولدت روزی سه چهار بار من: میخوایم واسه رادین تولد بگیریم؟؟ بابا: اره بگیریم خیلی خوب میشه ....فرداش بابا: نه بی خیال هنوز کوچولوئه سال دیگه ایشالا...فردای فردا بابا: بیا تولد بگیریم سال اوله بگیریمو فردای ......... این روند تا یه هفته  قبل از تولدت ...
30 بهمن 1391

اولین پارک

روز جمعه ششم بهمن هوا خیلی خوب بو و ما سه تایی رفتیم کاخک زیارت و ناهار و گردش که خوش گذشت حسابی....همیشه سلامت باشی عزیزم   اینجا هم رفتیم پارک که سرسره و تاب و چرخ و فلک رو سوار شدی خیلی دوس داشتی ولی همه حواست به بچه ها بود زیارت امامزاده ...دالی بازیت گرفته بود تو امامزاده با من و بابا اینور اونور پرده     ...
8 بهمن 1391

عکس های یازده ماهگیت

 عکس های دی رادین وآفتاب   اولین برف زندگیت اولین بار که تونستی از گلدون بگیری و بلند شی اینقدر ذوق کرده بودی        اینم کار همیشته سبد اسبازی هاتو خالی کنی رو زمین اولین بارهایی که خودت غذا خوردی اینم مهدیار که خیلی دوسش دارییییییییییی و خاله میگه باید واسه مهدیار مواجب ماهیانه تعیین کنی که اینقدر رادینو خوشحال میکنه بهار و زهرا با اون روسری خفنش   ...
7 بهمن 1391

11 ماهگی

سلام پسرم یازده ماهگیت مبارک توی این ماهی که گذشت.... اول از همه اولین شب یلدات بود که خونه بابابزگ رفتیم و کلی خوش گذشت ...سوم دی رفتیم دیدار یه نی نی که وه خاله من بود و اسمشم ابوالفضل خدا حفظش کنه متولد 23 آذر بود....اولین برف زندگیت که دیدی هم 6 دی بارید فکر کنم 20 سانتی بود که وقتی بردمت دستزدی انگاری از برف ترسیدی البته سرد بود دیگه.....8 دی هم خونه بابابزرگ دعای ندبه بود که به خاطر باریدن برف هوا بسیاااار بسیااار سرد بود و من تو رو گذاشتم خونه اون یکی بابا بزرگ پیش عمو مهدی...دستش درد نکنه ...توی این ماه یک بارم خروسک گرفتی البته خفیف بود و من گفتم لازم نیست ببریمت دکتر ولی بابات گفت باید ببریمت و ما هم رفتیم با دکتر خوش و بشی ک...
27 دی 1391

ای کیو سان ده ماهه شد

سلام رادین خان ده ماهه شده خداروشکر عزیزم از این که تو هستی خوشحالم...از اینکه شب ها نمیذاری دو ساعت پشت سر هم بخوابم خوشحالم از اینکه ظهرها یه ده دقیقه نمیذاری چشمامو رو هم بذارم خوشحالم از اینکه خونه همیشه شلوغه خوشحالم از اینکه هر جا تنهایی میرم یه جورایی نگرانم بازم خوشحالم کلا از اینکه هستی خوشحااااالم... توی این ماه کلی کارای جدید یاد گرفتی همه جا رو میگیری و بلند میشی. از حالت نشسته یاد گرفتی خودتو بندازی ( قبلش به گمونم میترسیدی نمیدونم )  کلماتی هم که میگی: دد مم ب ب جیییییی  بد و کلی کلمات نامفهوم دیگه...      دس دسی هم میکنی نه هر وقت که من بگم هر وقت خودت دوس داشته باشی...نای نای هم می...
28 آذر 1391

کچل کردن

سلام عزیزم   9 ماه و 15 روز و 20 ساعت و 15 دقیقه و ... دیشب  بابا بعد از مدت ها حرفی که هی میزد و من هی هی پشیمونش میکردم رو عملی کرد!!!!! دیشب تو رو کچل کرد بابایی البته میدونستم آخرش بابا کار خودشو میکنه پس گفتم بذار زودتر بکنه تا واسه عد درآد ایشالا... اولش با صدای ماشین اصلاح هی برمیگشتی به سمت ماشینو نمیذاشتی بابا موهاتو بزنه...اما بعدش که بابا شرو کرد شرو کردی به گریه کردن البته بچه خوبی بودی هااااا با اینکه گریه میکردی ولی سرتو زیاد تکون ندادی خداروشکر.....من که راضی نبودم بابایی موهاتو بزنه ولی وقتی تموم شد دیدم بامزه شدی ....تازه بابا باید حالا هم وزن موهات طلا صدقه بده سه چهار روز قبل هم سومین دندونت ( دندون با...
11 آذر 1391