رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

102 روزگی

دیگه داری حسابی تلاش میکنی تا دمر بشی ولی هنوز تلاشت به نتیجه نمیرسه فدات شم و تو وقتی خسته میشی میزنی زیر گریه ........عکسهاشم میزارم واست   عزیزم چند شب پیش فهمیدم یکی از دوستای خوب مامان یه نی نی توی دلش داره.....دعا کن به سلامتی دنیا بیاد.... ان شاالله...خیلی خوشحال شدم.... ...
7 خرداد 1391

سه ماهگی

پسر عزیزم سه ما از با تو بودن گذشت...٩٠ روز از بهترین روزای زندگی من.........نود روز که هر وقت چشمامو باز کردمو تو رو کنار خودم دیدم سرشار از یه حس تازه شدم...یه حسی که فقط با بودن تو درکش کردم.....سه ماه که هر لحظش خدا رو شکر کردم به خاطر اینکه منو لایق مادر شدن و لایق داشتن تو کرده نازنینم.....شکر کردم که فرشته کوچولوم سالمه.......عزیزم خنده هات منو تا آسمونا میبره........ و اما احوالات تو در این مدت خیلی وقته می خندی و مدتیه که ذوق میکنی و یه خورده خنده هات صدادار شده البته بعضی وقتا هااااااااا قربون خنده هات و دهن بی دندونت مامان غیر از یه روز که اندککی تلاش واسه دمر شدن کردی دیگه بعدش یادت رفت و اصلا دیگه تلاش نمیکنی حسابی عاش...
7 خرداد 1391

مادرم روزت مبارک

مادر يعنی به تعداد همه روزهاي گذشته تو ، صبوری مادر يعنی به تعداد همه روزهاي آينده تو ، دلواپسی مادر يعنی به تعداد آرامش همه خوابهای كودكانه تو ، بيداري مادر يعني بهانه بوسيدن خستگی دستهايي كه عمری به پای باليدن تو چروك شد مادر يعنی بهانه در آغوش كشيدن زنی كه نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود مادر يعنی باز هم بهانه مادر گرفتن   مادرم روزت مبارک........   ...
31 ارديبهشت 1391

اولین زیارت

سلام عزیزم..... دیروز برای اولین بار با هم رفتیم زیارت امامزاده محمد عابد....من و تو و بابایی و مادرجون (مامان بابا) بعدشم عصرونه خوردیمو برگشتیم کلا خوش گذشت..... توی ماشین یه کم غر غر کردی ولی وقتی رفتیم واسه زیارت اینقده آروم شدی و گذاشتی تا مامان راحت زیارتشو بکنه.......بعدشم که خوابیدی و ... کلا پسر خوبی بودی عزیزم   اینم عکس توی زیارتگاه که بغل مادر جون هستی و آینه کاری دیوارها حسابی مجذوبت کرده ...
26 ارديبهشت 1391

روز مادر

  پسرکم کمی تب داشت شب زودتر از همیشه خوابید ..... نیمه شب از جا پریدم انگار کسی صدا میزد: مامان ...مامان.... همسرم راحت و آسوده خوابیده بود و همه جا غرق در سکوت... "خواب دیده ام آری خواب دیده ام" هنوز چشمم گرم نشده بود که دوباره شنیدم: مامان..... مامان پریدم و سریع به اتاق کودکم رفتم ونگاهش کردم مثل فرشته ای معصوم و زیبا در خواب ناز بود لحافش را مرتب کردم وصورتش را بوسیدم دلشوره داشتم همه جای خانه را سرک کشیدم و دوباره به بستر رفتم اینبار خیلی واضح تر و بلند تر از قبل... انگار هزاران نفر همزمان فریاد میکردند: "مامان....مامان..." تا اتاقش دویدم ! تب داشت پایین تخت نشستم به موهایش دست کشیدم و دست...
26 ارديبهشت 1391

به بهانه سالگرد ازدواجمون...

وقتي مي گويم دوستت دارم شايد تصور كني تنها چند واژه ي ساده را در كنار هم گذاشته ام و جمله اي را بيان كرده ام اما... اين تنها يك جمله نيست ! دنياي لبريز از رويا هاي سبز و سرخ ! همين جمله كوتاه ! آري همين چند واژه خود كتابيست سر شار از معنا ! دوستت دارم يعني بي حضور تو زندگي برايم بي معناست بي تو دنياي من به سردي مي گرايد و چشمانم بي فروغ ميگردد ! دوستت دارم يعني قلب من منزلگاه توست و وجودم سرزميني كه تخت پادشاهي را تنها لايق تو مي دانم . دوستت دارم محبوبم، اشكهايت را پاك كن زيرا عشقي كه چشمان ما را گشوده و ما را خادم خويش ساخته موهبت صبوري و شكيبايي را نيز به ما ارزاني مي دارد اشكهايت را پاك كن و آرام بگير زيرا ما با عشق مي...
11 ارديبهشت 1391