رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

تولد امام رضا (ع)

خوشگل مامان سلام .......عزیزم امروز تولد امام رضا (ع) هست.... میدونی که مامان خیلی خیلی امام رضا رو دوست داره....آخه هر وقت از امام رضا خواستم بین من و خدا واسطه بشه اون آرزوم رو برآورده کرده و بهم کمک کرده واقعا آقا امام رضا یار غریباس.......چون تولد ایشونه امروز ما تعطیلیم.فقط فقط خراسان رضوی­ها......یا امام رضا به حق این روز عزیز ازت می خوام همه اونایی که آرزوی بچه دار شدن دارن رو به آرزوشون برسونی و همه  نی نی ها هم سالم دنیا بیان........ یا امام رضا دوست داریم.................
17 مهر 1390

پسر ناز مامان

عزیزم دیشب که شب تولد امام رضا بود تو بالاخره خودتو نشون دادی و من و بابا فهمیدیم که تو یه پسر نازی که می خوای شادی خونمون رو بی نهایت کنی و من و بابا رو غرق خوشحالی عزیز مامان..................خوشحالم که سالمی خوشکلم تازه آقای دکتر گفت چه پسر شیطونی دارین.......آخه اونجا هم مدام تکون میخوردی.......تازه وزنتم 546 گرم بود .قربونت بشم ..............به حساب خودم من 21 هفته و 4 روز بودم اما دکتر دقیقا یه هفته جلوتر تاریخ زد ولی خیلی حیف شد آخه مطب دکتر شلوغ بود و نشد که بابا هم بیاد پسر نازشو ببینه......وقتی بهش گفتم خیلی خوشحال شد و گفت ایشالا سالم باشه.......................بعدشم شیرینی گرفتیمو رفتیم خونه بابابزرگ....... راستی پسرم، بچه ...
17 مهر 1390

پایان 21 هفتگی

سلام خوشگل مامان. چند روزیه مامان نتونسته بیاد و بنویسه نمیدونم چرا اینقدر خسته میشم! حتی دیگه خونه مامانی هم کم میرم. البته میدونم کم کم بدنم عادت میکنه و میشم مثل قبل........................ عزیزم می خواستم این هفته برم سونوگرافی تا خودتو بهم نشون بدی و من ببینم نی نی نازم دخمله یا پسمل..................ولی خاله زهرا میگه وایستا تا 22 هفتت بشه بعدش برو که دیگه ایشالا حتما خودتو به ما بنماییییییییییییییییی........ پنج شنبه هفته قبل خاله ها اومدن و کلی واسه مامان تمیزکاری کردن. دستشون درد نکنه واقعا که خاله های گلی داری واقعا دوسشون دارم. میدونم تو هم خیلی دوسشون داری.ایشالا جبران کنم..................... از دست بابایی هم حسابی ناراح...
12 مهر 1390

من و تو تو نیمه راهیم خوشکلم

یوهووووووووو ما هم رسیدیم به نصفه راه و من 20 هفته دیگه کوچولوی نازمو میبینم    عزیز دلم از یکشنبه که میرم مدرسه حتما اذیت شدی ولی میدونم که تو تحمل میکنی خوشکلم و خیلی بچه خوبی بودی.تو مدرسه وقتی تو دلم تکون میخوری ناخودآگاه لبخند میاد رو لبای مامان. دوست دارم خوشکلم.هنوز توی مدرسه کسی نمیدونه که ما دو نفرییییییییییییییممممم. دوست دارم نازنینم      ...
6 مهر 1390

شروع مدرسه ها و کار مامان

عزیزم فردا سوم مهره و مامان باید بره مدرسه البته بهتر بگم من و تو باید بریم مدرسه تو برای اولین باره که میای . مامانو تو مدرسه  اذیت نکنی شیطون بلا و البته امیدوارم مامان هم کاری نکنه توی مدرسه که عزیز دلش اذیت بشه. می­ترسم یهو جوگیر شم و با بچه ها شروع به بازی کنم و اونوقت تو رو ناراحت کنم!        اما می­دونم خدای مهربون کمکمون میکنه و با هم اوقات خوبی رو خواهیم داشت       درضمن امروز بابا همش خونه بابابزرگ بود  و من و تو تنها بودیم، خیلی دلم گرفته بود، البته داشت بهشون کمک میکرد چیکار میشه کرد عزیزم        ...
2 مهر 1390

اولین حرکاتی که مامان احساس کرد

سلام خوشگل مامان. الان درست 19 هفته و 4 ر  وزه که با مامان هستی و 5 روزه که مامان داره حرکتاتو حس میکنه خیل احساس خوبیه. چون دیگه واقعا احساس میکنم با منی عزیزم.بیشتر شبا و صبح ها حرکتت رو احساس میکنم عزیزم.حرکتت مثل یه ماهیه .خیلی دوست دارم خوشکلم ...     ...
2 مهر 1390

اولین نوشته های مامان

به نام خدا امروز بالاخره موفق شدم برای نی نی نازم یه وبلاگ بسازم. خیلی خوشحالم کوچولوی نازم. از این به بعد خاطرات و اتفاقایی رو که با هم داریم اینجا مینویسم گلم واست. خوشکلم میدونی که دو بار رفتم سونو تا ببینم آخر خودتو بهم نشون میدی یا نه ولی نشون ندادی پاهای خوشکلتو بسته بودی و نشسته بودی!!!!از حالا داری با مامان لجبازی میکنی گلم بابا دیگه نمیذاره برم سونوگرافی گفته باید چند هفته بگذره.منم صبر میکنم چون چه دخمل باشی چه پسمل عزیز مامان و بابایی فقط دلم همش میخواد زودی بدونم تا برم واست خرید کنم خوشکلمممممممم ...
1 مهر 1390