رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

مادر

شبي پسر كوچكي يك برگ كاغذ به مادرش داد. مادر در حال آشپزي بود، دستهايش را با حوله تميز كرد و نوشته ها را با صداي بلند خواند. پسر كوچولو با خط بچه گانه اش نوشته بود: صورتحساب: 1. تميز كردن باغچه....................................................... 500 تومان 2. مرتب كردن اتاق خواب................................................ 500 تومان 3. مراقبت كردن از برادر كوچكم......................................... 1000 تومان 4. بيرون بردن سطل زباله................................................ 500 تومان 5. نمره رياضي خوبي كه گرفتم......................................... 500 تومان ______________________________________________________ جمع...
14 بهمن 1390

نامه ابراهام لينكلن به معلم پسرش

به پسرم اينگونه درس بدهيد: او بايد بداند كه همه مردم عادل و صادق نيستند، اما به پسرم بياموزيد كه به ازاي هر شياد، انسان صديقي هم وجود دارد. به او بياموزيد به ازاي هر سياستمدار خودخواه، رهبر جوانمردي هم يافت مي‌شود. به او بياموزيد كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست. مي‌دانم كه وقت مي‌گيرد، اما به او بياموزيد اگر با كار و زحمت خويش يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد. به او بياموزيد كه از باختن پند بگيرد و از پيروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن برحذر داريد. به او نقش و تأثير مهم خنديدن را ياد‌آور شويد. اگر مي‌توانيد، به او نقش مؤثر كتاب در زندگي را آموزش دهيد. به او بگوييد تعمق ك...
11 بهمن 1390

پایان 38 هفتگی

سلام رادین گلم  38 هفته رو هم تموم کردیم و رفتیم توی سی و نه هفته. عزیزم. دیگه چیزی نمونده تا بیای بغلم... من از شنبه مرخصی گرفتم که استراحت کنم مثلا!!!!!! ولی از همون روز هر روز دارم میرم سالن مسابقات آمادگی جسمانی و والیبال و ...البته خودم دوست دارم برم. نمیتونم بشینم خونه... بابا دیشب رفت مشهد و امشب برمیگرده به سلامتی... دیروز با همکارا رفتیم خونه یکی دیگه از همکارا که یه عمل مختصر کرده بود... بعدشم با همه خداحافظی کردم همشون خیلی التماس دعا داشتند و منم خواستم که خیلی واسه ما دعا کنن...عزیزم همه دردها رو به امید دیدن روی ماهت تحمل میکنم ....
11 بهمن 1390

خودم برايش مي‌گويم

هديه به توئي كه بسيار دوستت ميدارم به آرامي و با درنگ بخوان ...خودم برايش مي‌گويم چند روز پيش دختر كوچولوي سه ساله‌ي يكي از دوستانم كه اومده بود خونه ي ما با ديدن سوسك در آشپزخانه ما ذوق كرد و جلو رفت تا با دست كوچكش سوسك را ناز كند مامانش گفت خونه جديدمون پر از سوسك بود وقتي اين به دنيا آمد براي اين كه اذيت نشه هر روز رفتيم با سوسكها حرف زديم و بازي كرديم. آورديم و آن‌ها را شريك كرديم در روزمرگي‌هايمان گفتيم قانون خانه را عوض كنيم طوري كه سوسك ديگر باعث چندش و وحشت و ناآرامي ما نباشد ولي من چه؟؟هنوز... ترس هاي كودكي ام پا برجاست ناخوابي هاي من و شنيده هايي از ديو و غول كاش بيشتر از صورت مهربان خدا مي گفتن...
6 بهمن 1390

شهادت امام رضا (ع)

  سلام عزیزکم. شهادت امام رضا بود. مامان خیلی امام رضا (ع) رو دوس داره.... حالا خودت بیای عاشق امام رضا میشی چون خیلی مهربووووووووونه ...
4 بهمن 1390

شیرینم

سلام گلم  تو دلم داری حسابی شیطونی میکنی هااااا روز دیگه مونده تا روی ماهتو ببینم عسیسسسسسسسسم عزیزم امروز بابا از صبح خونه نبود من تنها بودم رفته خوبه بابابزرگ و کمکشون میکرد. خیلی خسته بود وقتی اومد و الانم خوابه خوابه . بعدازظهر خاله ها و زن دایی مهدی اومدن خونه ما و کلی خوش گذشت عزیزم عزیزم سالم و به موقع بیاااااااا ...
30 دی 1390

آغاز 37 هفتگی

سلام پسر گلم عزیز دلم امروز رفتیم با بابایی سونوگرافی......... وای عزیزم همه مامانا توی نی نی سایت میگن ما صورتشو دیدیم و ..... اما من که اصلا چیزی سر در نمیارم فقط میفهمم سرت کجاس خوشکلم هههههههههه عزیزم امروز که سونو رفتم ٣٦ هفته و ١ روزم بود اما سونو تاریخو ٣٦ هفته و ٦ روز زد و تاریخ زایمانو ٢٠ بهمن...خداروشکر دکتر گفت همه چیز خوبه و  وزنتم گفت ٢٨٠٠ تا ٢٩٠٠ و ایشالا دنیا بیای بالای ٣ کیلو هستی.....عزیزم فقط سالم باش سالم هیچی به اندازه سلامتیت واسم مهم نیس.......... قبل از سونو هم رفتم دکتر که اونجا هم صدای قلب کوچولوت رو شنیدم که هنوزم یه جورایی مثل اینکه یه اسب داره تند تند یورتمه میره ......بعدشم فشار و وزن که تا الان ١٣کی...
28 دی 1390