رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

29 هفتگی

سلام عسلم  عزیزم. هر روز داری قوی تر میشی و لگدای و مشتهای محکم تر نثار مامان میکنی .....الهی فدات شم عزیزم امروز خاله ها و مادر میان خونه ما یه مقدار از وسایل سیسمونی رو هم میارن .میدونم که خوش میگذره............ بابایی این روزا خیلی کمکم میکنه و میدونم که اذیت میشه. هر روز بیشتر از روز قبل دوسش دارم هر کاری میکنه که راحت باشم و خوشحال....تو هم که بیای عاشقش میشی چون خیلی ماهه.....دوست دارم محسن جوووونم ...
4 آذر 1390

...

سلام عزیزم. امروز یه خبر ناراحت کننده شنیدم. دختر خاله من که هفته 23 حاملگیش بود. بچش دنیا اومده و میدونی چون هنوز ریش تشکیل نشده بوده نتونسته نفس بکشه و .... عزیزم دختر خالم 8 سال بود که منتظر نی نی بود..... خیلی واسش ناراحتم.....دعا کن خدا بهشون صبر بده و بعدشم یه نی نی ناز و شیرین........خدا بهش صبر بده..حتما خودت صلاح مارو بهتر میدونی خدایا
29 آبان 1390

تولد مهدیار خاله

عزیزم دیروز رفتیم تولد مهدیار خاله طاهره که البته از طرف مهدکودک واسه همه بچه ها توی سالن بود.......... خوش گذشت .......... تو همش توی دلم ووول میخوردی .... جونم کی باشه که جشن تولد 6 سالگی تو رو بگیریم خوشگلممممممم ...
29 آبان 1390

28 هفتگی

سلام  عزیز دل مامان. هورااااااااااااااااااااااادیگه فقط 88روز دیگه مونده که بیای بغل مامان خوشکلمممم عزیزم هفته قبل با بابایی رفتیم مشهد و کلی برات خرید کردیم.... با بابایی رفتیم واست کالسکه و کریر خریدیم......با خاله عصمت و مهسا هم رفتیم کلی لباسای خوشکل و ناناز خریدیم.......ایشالا به موقع دنیا بیای و همرو به سلامتی تنت کنی و واسه مامان و بابا دلبری کنی رادین گلم..............چقدر خرید واست شیرین و قشنگه عزیزم..... 26 هم رفتیم تخت و کمد واست سفارش دادیم  که گفت تا 2 هفته دیگه میادش........... این هفته رفتم آزمایش قند دادم که شکر خدا خوب بود عزیزم............   ...
29 آبان 1390

خبر خوش

سلام عزیز دلم. خوبی اول باید یه خبر خوش بهت بدم عزیز دلممممممممم خاله طاهره تازه فهمیده که نی نی داره  البته میدونی گلم که مهدیار الان شش سالشه و این نی نی دومه خالس. ایشالا که 9 ماه خوب و خوش رو سپری کنی و نی نی ش ( که دوس داره دختر باشه) هم به سلامتی بیاد بغلش ...
29 آبان 1390

پسرم

سلام رادین گلم............ هر روز که مدرسه هستم وقتی میام نگرانم نکنه اتفاقی بیفته واسه عزیز دلم............اما میدونم خدای مهربون که تو رو به ما داده حتما تا آخر هم حفظت میکنه واسمون......آخه تو همه امیدو و عشق من و بابایی هستی عزیزم.............
23 آبان 1390

نگرانی مامان

سلام رادین گلم............امروز خیلی اذیتم کردی پسرم......آخه چرا از صبح یه تکون نخوردی تا مامان دلش آروم شه........اینقده نگران شدم........الانم نگرانم خیلی امروز کم تکون خوردی 2 یا سه بار فقطط..... خوشکلم میدونم طبیعیه اما نگران میشم......سالم باش و برای مامان و بابا بمون..........خیلی دوس ت داریممممممممم ...
7 آبان 1390

تغییر حرکات و ضربه ها

سلام رادین عزیزم.دیروز ضرربه هات خیلی باحال بود عزیزم. سمت راست شکمم محکم ضربه زدی منم دستمو گذاشتم تقریبا ٢ ثانیه بعد دوباره ضربه زدی دوباره و دوباره......... تا بابا رو صدا زدم بیاد یه کم ذوق کنه تو دیگه ضربه نزدی واسه بابایی!!!!   آخه تا امروز ضربه نمیزدی عزیزم بیشتر حرکت ماهی وار بود تا ضربه بعدشم یکم محکم تر بود پس معلومه کلی بزرگ شده پسرم.  میدونی بابایی همش حواسش به تویه همش میگه پسرمو اذیت نکنی هااااااااااااااااااااااا!!!!!!!!! میری مدرسه یه وقت اذیت نشه بچم!!!!!!!!!!!!!!!! دوست داریم رادین پسر گلم   ...
5 آبان 1390