6 ماهگی
رادینم 6 ماهگیت مبارک
6 ماه یعنی درست 183 روز از با هم بودنمون میگذره از وقتی برای اولین با صدای گریه ی قشنگتو شنیدم ، اولین گریه ای که از شنیدنش شاد شدم برعکس تمام گریه های دنیا ...درسته که وایل به خاطر بی
تجربگی های خودم بهم سخت گذشت ولی تموم لحظه هاش واسم شیرین بودن و هستند همه این روزها جزء زیباترین روزهای زندگی من و البته بابا بوده.....همیشه خدارو شکر میکنم که منو لایق مادر
شدن دونسته و دعا میکنم مادر خوبی واست باشم.......
صبح با بابا رفتیم واکسنتم زدیم نسبت به قبل خیلی کمتر گریه کردی ماشالا بزرگ شدی تحملتم رفته بالا...از صبح چون استامینیوفن میخوری بی حالی و خدارو شکر تا الان تب نکردی .....
این روزها همه لحظه هامون از تو پر شده.... کلی حرف میزنی به قولی اختلاط میکنی گاهی م م و ب ب رو هم میگی نمیدونم میگی یا یه توهم مادرانس!!!!!!! هر وقت صدات میزنیم به طرف صدا برمیگردی و
میگم چه پسر زرنگی دارم اسمشو حسابی میشناسه ولی اینم تا حدودی یه توهم مادرانس چون به طرف همه صداها برمیگردی صداهای بلند........خیلی تلاش میکنی سینه خیز بری و تا حالا موفق به کله
نوردی شدی ...سرتو میزاری زمین باسنتو میاری بالا و بعد از چند دقیقه تلاش فراووون دو سه سانتی جلو میای و من ذوق میکنم ... مدام دور خودت میچرخی.........همش خودتو به سمت وسایلی که میخوای
بگیری خم میکنی .....دیگه از اسباب بازی های خودت خسته شدی و فقط وسایل جدید سرگرمت میکنه مثل بطری های دلستر و ...
همیشه سلامت باش پسرم