اولین سفر رادین
سلام عزیزم.......
فدات بشم که هر روز دوست داشتنی تر میشی .........
بالاخره قسمت شد و ما اولین سفرمون رو بعد از دنیا اومدنت رفتیم...و اونم چه جایی بهتر از مشهد ....خیلی وقته تصمیم داشتیم بریم مشهد ولی هی نشد و نشد تا این سری......روز دوشنبه 5 تیر من و تو بابایی و مادر و زن دایی مهدی رفتیم مشهد ....البته قبلش خاله فاطمه و خاله طاهره رفته بودند آخه خاله فاطمه و عمو محمد و سارا و زهرا میخواستن 6 تیر برن مکه و الان 6 روزه که رفتن به سلامتی هفته دیگه هم برمیگردن.....
شما توی ماشین تقریبا آروم بودی البته بازم یه دهن آواز خوندی واسمون (گریههههههه) بیشتر راهو خوابیده بودی و بغل مادر بودی...... توی راه برگشت آرومتر بودی.......
از وقتی شما 7 ماهه شما توی شکم مامان بودی زیارت نرفته بودم ولی این بار واقعا حس و حال دیگه ای داشت با وجود تو عزیزم ......هر چند که یه خورده بد قلقی میکردی ولی بازم شیرینه..........
وقتی بیرون میرفتیم بعضی وقتا ناآرومی میکردی و مجبور شدیم واست پستونک بخریم ( آخه من پستونکتو نبرده بودم ) البته خیلی کم بهت دادم نمیدونم چرا دلم نمیاد بهت پستونک بدم با اینکه حسابی دوس داری و آرومت میکنه!!!!! دوست داشتم پستونکو نمیگرفتی و پرتش میکردی بیرون ولی همچین با ولع میخوردی !!!!!!!!
خاله عصمت واست تو خونشون یه گهواره درست کردکه دوسش داشتی و توش آروم میخوابیدی.....خاله عصمت واقعا مهربونه و من همیشه ممنونشم بخاطر کارایی که واسم کرده و همینطور عمو احمد و مهسا و مهران و مانی.....
6 تیر ساعت 6 رفتیم فرودگاه بدرقه خاله فاطمه و عمو محمد و سارا و زهرا که رفتند زیارت مکه....
زهرا کوچولو که قبل رفتنشون آروم بقل مامانش خوابیده بود
اینجا رفتیم با بابایی و مانی و مهدیار و خاله طاهره حرم
فرودگاه بدرقه خاله و ...
اینجا هم طرقبه رفتیم بستنی خورون که مهسا کلی بهت بستنی داد و شما هم حسابی خوشت اومد
اینم پسر خاله ها ی شیطون ( مهدیار و مانی)