145 روزگی گل پسرم
رادینم.......
خیلی خیلی دوست دارم عزیزم.... خیلی آقا بودی جدیداآقا تر شدی دیگه کمتر گریه میکنی بیشتر میخندی و خیلی خوب اسباب بازی هاتو توی دستت نگه میداری و البته همشو میخوری ههههه
عزیزم چند روز پیش که رفته بودیم چراغ برات هر کی تو رو میدید میگفت وااای این که کاملا شبیه باباشه اصلا به تو نرفته الهه!!!!!!!!!!! راستش یه خورده حسودیم میشه آخه کاش یه ذره هم شبیه من میشدی آخه!!
راستی هر وقت میریم خونه مادر تو نمیدونم چرا اولش که بابابزرگ رو میبینی میزنی زیر گریه اونم چه گریه ای!!!!!!!!!! ولی بعدش کلی با بابابزرگ میخندی و ذوق میکنی!!!!!! خوب این کارا چیه آخهههههههه پسر!!!!!!!
بابایی خیلی توی نگهداری از تو کمکم میکنه و حسابی باهات بازی میکنه و بغلت میکنه....
عزیزم امروز خاله فاطمه و عمو محمد و سارا و زهرا از سفر حج برمیگردن ...خیلی خوشحالم دلم واسشون تنگ شده
عزیز دلم همیشه بخند همیشه ..... همیشه برای سلامتیت دعا میکنم گلم .....